مواجهه با اندوه، سوگ و فقدان

در نگاه فرهنگی، دیدگاه ما در مورد سوگ تقریباً کاملاً منفی است. سوگ نوعی انحراف تلقی می شود، انحراف از زندگیِ شادِ هر روزه، که در پزشکی «اختلال» نامیده می شود. معتقدیم که سوگ؛ پاسخِ کوتاه مدت به وضعیتی دشوار است و در نتیجه باید ظرف چند هفته به پایان برسد. سوگی که پایان نپذیرفته و در میان خاطرات دفن نشده و تبدیل به لبخند تلخ گاه و بی گاهی نشده باشد؛ شاهدی بر این است که شما کاری را اشتباه انجام داده اید یا اینکه شما دیگر آن طور که قبلا فکر می کردید، منعطف و ماهر و سالم نیستید.

مطالبی که من شنیدم در مقایسه با مطالبی که افراد مصیبت دیده در سراسر جهان دیده بودند هیچ بود: «تو با مشکلات شخصی درمان نشده ی خودت باعث سرطان بچه ات شدی»، «دو بچه ی دیگر هم داری، باید بابت وجود آن ها شکرگزار باشی»، «اگر قسمتش بود، زنده می ماند»، «آدمی که واقعا روشن فکر باشد تا این حد به آدم های دیگر زندگی اش وابسته نمی ماند.»، «واضح است که تو شدیداً وابسته ای».

در سوگواری عمیق، قضاوت و انتقاد و نادیده گیری نظرات عادی است، نه استثنا. مطمئناً قصد و نیت بیشتر مردم خوب است، ولی تفاوتِ نیتِ آنها و تاثیرِ واقعیِ کلماتشان بسیار زیاد است.

جریان این است که مردم گمان می کنند اصل سوگواری به این است که هر چه سریع تر از آن بیرون بیاییم؛ انگار سوگواری پاسخی غیرعادی و عجیب و غریب و نادرست به از دست دادنِ کسی یا چیزی است که دوستش داریم و از زندگی مان جدا شده است.

ایده های فرهنگیِ ما به گونه ای عمیق در زندگی مان تنیده است که به سختی می توان توصیف کرد چه حسی دارد اگر دریافت کننده ی آن چیزی باشیم که حمایت از سوگوار به حساب می آید.

در پزشکی، سوگی را که بش از شش ماه طول می کشد«اختلال» می نامند. تعریف این سوگ به اصطلاح بغرنج، سوگی که نیازمند مداخله روانشناس باشد، شامل هنوز خواستنِ کسی که مرده، احساس بی عدالتی، و حس فراگیری که دنیا هرگز مثل گذشته نمی شود و سایر اشکال به اصطلاح ناامیدی می شود.

نمی توانید درد را وادار کنید منظم باشد. نمی توانید سوگ را مرتب و قابل پیش بینی کنید. سوگ به اندازه عشق، منحصر به فرد است. هر زندگی و هر مسیری منحصر به فرد است. هیچ الگوی خاصی و هیچ پیشرفتِ خطی ای وجود ندارد. علی رغم اعتقاد بسیاری از متخصصان، سوگوای مرحله ای ندارد. علی رغم اعتقاد اکثر مردم، سوگواری هیچ مرحله ای ندارد.

خوب گذراندن دوران سوگواری، صرفاً به تجربه فردی بستگی دارد. این به معنای گوش سپردن به واقعیت خودتان است، به معنای پذیرش درد و عشق و فقدان است؛ به این معنی که فضای ابرلز وجود به این حقایق بدهیم، بدون هیچ افسار یا مرحله یا مقررات مصنوعی.

به طور خلاصه، «بازگشت به حالت عادی» در تعارض با «ماندن در سوگ» است و برگشتن به حالت عادی (شاد بودن) باید سریعاً اتفاق بیفتد.

 

برگرفته از: کتاب عیبی ندارد اگر حالت، خوش نیست

نوشته: مگان دیوان

ترجمه: سیده سارا ضرغامی و آرزو مومیوند

0 پاسخ به "مواجهه با اندوه، سوگ و فقدان"

ارسال یک پیام

تمامی حقوق این وب سایت برای آقای نادر قنبری محفوظ می باشد.